دخترعزیزم مهدیسدخترعزیزم مهدیس، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره
مهرسانازممهرسانازم، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

ماه وخورشید مامان وبابا

روزی که دخترهای خاله الهه اومدن خونمون یاسمن وغزل 27 اسفند

سلام دخترهای نازم امروز دخترخاله هاتون اومدن اینجا مهدیس نازم خیلی به تو خوش گذشت کلی بازی کردی با غزل وبایاسمن هم کلی پای لب تاب بودید کیف کردی خدا روشکر امروز روز خوبی بود مهرسا خانم توهم با دیدن غزل و یاسمن میخندیدی حالا اینجا عکس مهدیس ویاسمن میزارم مهرسا خانم خواب بودی  غزل هم تو ترکه جی جی هست حوصله عکس انداختن نداشت ...
27 اسفند 1391

مهرسا 2ماهه شد

  سلام دخترهای گلم امروز 27 اسفند پایان 2ماهگی مهرسا نازنازی هست عاشقتونم اومدم بنویسم که تمام زندگی من شما ها هستید چند تا عکس هم میزارم ...
27 اسفند 1391

26 اسفند روزی که رفتیم واکسن پایان 2ماهگی مهرسا رو تزریق کردیم

سلام مهدیس مامان سلام مهرسا نازم امروز 26 اسفند چند روز دیگه عیده امروز واکسن مهرسا روزدیم مهرسا نازم مامانی خیلی بیتابی میکنی من ابجی به خاطر تو خیلی ناراحتیم راستی من وبابا تصمیم گرفتیم 1روز ذودتر بریم برا تزریق واکسنت فردا2ماهت تموم میشه مهرسا من وباباحامد با ابجی باورمون نمیشه انقدر  بزرگ شدی الانم روی باهام خوابیدی اگر وقت بشه فردا ازت عکس میندازم میام میزارم برات تو وبلاگتون الانم یه شعر قشنگ براتون میزارم دوستون دارم الهی خدا همیشه محافظ جفتتون باشه    چشای نازتوکه وامیشه افتاب میزنه تازه وقتی توبگی صورتشو اب میزنه من بگم دوست دارم باچه رقم یاعددی توکه بینهایتو قشنگ تراز من بلدی...
26 اسفند 1391

نوشته ای کودک عشق برای مهدیس ومهرسا نازم

که کودک عشق پا بر دیوار دل می کوبد و به یادت می آورد که من عشقم، همانی که با تو و در تو زاده شده ام، همان کودکی که نوازش می خواست، به دنبال لذت و شادی بود و به هرآنچه او را راضی می کرد دل می بست! کودک عشق، می خندد، دست می زند، پا می کوبد و اینگونه ابراز می کند! کودک عشق، هرگاه گرسنه شد می خورد، هرگاه تشنه شد می نوشد و هرگاه لذت می برد، پا می کوبد و بی تابی می کند! کودک عشق، فردا را نمی شناسد، دیروز را نمی داند، فقط زنده است و زندگی را می چشد، روز ها را نمی شمرد اینجاست و با کسی مسابقه نمی دهد، تازه تازه می چیند و به همان اندازه که دلش می طلبد، دریافت می کند. حوصله گریه کردن ندارد، به هر بهانه ای می خندد و بی بهانه، می بخشد! کودک عشق ...
26 اسفند 1391

یه دل نوشته برامهدیس ومهرسا ناز نازی در نیمه اسفند ماه

  شنیده بودم که ققنوس وقتی پا به سن میگذارد خود میسوزد تا ققنوسی جوان دوباره متولد شود مادر شدن یعنی همین مادر شدن یعنی گذشتن از پل خود و ورود به دنیای تازه ای که همه چیز از جنس دیگری است مادر شدن یعنی آب شدن برف های زمستان تا رودخانه بهاری جاری شود مادر شدن یعنی خواب آینده شیرین رویای جوان شدن خلاصه شدن تمام آرزوها در جسمی دیگر یعنی پرواز به آسمان مادر شدن یعنی تو تمام دنیای منی ...
15 اسفند 1391

دل نوشتهای مامان احسانه

سلام عزیزهای دلم بعد چند روز امروز اومدم براتون بنویسم دخترهای نازم این چند وقت درگیر کارهای خونه تکونیم  مهدیس مامان عشقم تو برا  اومدن عید خیلی ذوق داری وهر روز سوال میکنی چند روز مونده تا عید همشم سوال میکنی قراره برات عیدی چی بخریم ماهم نمیگیم تا حسابی غافل گیرت کنیم  دخترهای نازم دیروز رفته بودیم خونه خاله الهه خیلی به مهدیس خوش گذشت حسابی با غزل بازی کرد ولی مهرسا نازنازی تو حسابی گریه کردی بی تاب بودی همش هم بابت این بود من ناهار تخم مرغ خورده بودم تو دل درد گرفته بودی از دست من مامان بد خلاصه دیشب در کل شب خوبی بود اخه بعد چند وقت ما مهمونی رفته بودیم من که خیلی روحیه ام خوب شد به خصوص از دست یاسمن...
15 اسفند 1391

چهل روزه شده مهرسا نازنازی

سلام دخترهای گلم امروز 9اسفند مهرسا گلم 2روز از حموم چهله ات گذشته دلم میخواست همون روز بیام برات بنویسم ولی جور نشد مهدیس گلم تو هم تواین مدت خیلی ماه بودی کمک حالم بودی مواظب ابجی بودی انشالا یه روز مهرسا نازنازی برات جبران کنه که توانقدر هواشو داشتی وداری این چند روز مهرسا سرما خورده سرفه زیاد میکنه از بابا حامد گرفته بردیمش دکتر گفته فقط باید کلر سدیم استفاده کنیم برات انشالا زود زود خوب بشی راستی غزل خاله الهه مریض شده بود بیمارستان بستریش کردن من ومهدیس خیلی ناراحت بودیم امروز گفتن خدارو شکر مرخصه محمد حسین خاله لیلا  هم از اون طرف مریض شده انشالا همه بچه ها زودزود خوب بشن راستی مهدیس خانم رفتیم لباسهای عیدتم اون هفته خریدیم همین...
9 اسفند 1391